پارت پانزده :

***

«رسید آن روز تاریکی که خوابش را نمی‌دیدم.»

هوای گرم اهواز اندک‌اندک رُخ نمایان می‌کرد.

دست بر ضبط بردم تا موسیقیِ نو، مونس دو نفره‌های‌مان در آن داغی بی‌حد و حصر باشد. برخلاف همیشه نه دل و دماغی برای همخوانی داشت نه به خود اج ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.